پلک هایت سنگین خوابند اما هنوز آنها را بر روی هم نگذاشته ای...
به دلم افتاده است که دلت هوای مرا کرده
و در میان خاطره هایمان به دنبال من میگردی امشب ...
امشب و هر شب یک دل سیر از بغضت خالی میشوم...
عکست را آغوش میگیرم، وای که چقدر جایت خالی است در کنارم...
دست خودم نیست اگر دستم از تو می نویسد...
اگر دلتنگم و چشمانم
هر شب از یاد تو خیسند...
"دوستت دارم"...
یادداشتهای یک هرزه...برچسب : افتاده, نویسنده : bharzeh4 بازدید : 134