میروی بی من برو، من بی تو عادت کردهام
بارها در این مصیبت استقامت کردهام
شد اجل جان بر لب از دست تقلاهای من
بس که در امید دیدارت سماجت کردهام
نا خوش احوالم ولی بی شک تو شاد و سرخوشی
چون که تو نفرین و من از جان دعایت کردهام
من کجا باران کجا، باران کجا و راه بی پایان کجا
آه... این دل دل زدن، تا منزل جانان کجا
طفلکی دل کنج سینه بعد تو کز کرده است
بس که در این حادثه او را شماتت کردهام
چون حسودم لایسودم من به آن که بعد از این
بوسه خواهد زد به لبهایت حسادت کردهام
هر چه کویت دورتر، دل تنگ تر، مشتاق تر
در طریق عشق بازان، مشکل آسان کجا
یادداشتهای یک هرزه...برچسب : نویسنده : bharzeh4 بازدید : 24